شهیدعلیاکبر شیرودی
شهید علیاکبر شیرودی
سروان بل ایاچ-۱ سوپر کبرا هوا نیروز ارتش جمهوری اسلامی ایران
در جنگ ایران و عراق در عملیات بازی دراز شهید شد و پیشتر او به دلیل سرکوب شورش ۱۳۵۹–۱۳۵۷ کردها در ایران معروف بود. او موفقیت های زیادی در جنگ ایران و عراق را به دست آورد و از برترین خلبانان اوایل جنگ بود.
زندگی نامه شهید علی اکبر شیرودی
علی اکبر قربان شیرودی در روز ۲۵ دی ۱۳۳۴ در روستای بالاشیرود، شهر شیرود، استان مازندران زاده شد. او بعد از اتمام دورهٔ ابتدایی، در یکی از دبیرستانهای تهران ثبت نام کرد و تا مقطع دیپلم ادامه تحصیل داد.
علی اکبر شیرودی در سال ۱۳۵۱ به دورهٔ مقدماتی آموزش خلبانی وارد شد و پس از مدتی برای گذراندن دورهٔ کامل به پادگان هوانیروز اصفهان منتقل گردید. با اتمام دوره خلبانی بالگرد جنگنده بل ایاچ-۱ سوپرکبرا به استخدام ارتش شاهنشاهی ایران درآمد. در این ایام با احمد کشوری، که از هم استانیهایش نیز بود، آشنا شد. در درگیریهای ۱۳۵۹–۱۳۵۷ کردستان و در ۲۴ سالگی بهعنوان فرمانده خلبانان هوانیروز انتخاب شد. علی اکبر شیرودی در جنگ پاوه نیز نقش تعیینکنندهای درگرفتن این شهر ایفا کرد. با شروع جنگ ایران و عراق در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ به منطقهٔ کرمانشاه رفت و در روز اول جنگ، در طول ۱۲ ساعت پرواز، چندین عملیات را راهبری کرد و به همین علت در ۸ مهر ۱۳۵۹ از ستوانیار سوم خلبان به درجهٔ سروانی ارتقا یافت.
شهادت علی اکبر شیرودی
آخرین حضور علی اکبر شیرودی در عملیات بازی دراز دشت ذهاب صورت گرفت. خلبانیار احمد آرش، که به همراه علی اکبر شیرودی در این عملیات پروازی شرکت داشت، در مورد چگونگی شهید شدن وی میگوید: در آخرین نبرد هم جانانه جنگید و بعد از آنکه چهارمین تانک دشمن را زدیم ناگهان گلوله یکی از تانکهای عراقی به هلیکوپتر ما اصابت کرد.
زمین و آسمان دور سر ما چرخیدند. در همان حال شیرودی که مجروح شده بود با مسلسل به تانکی که شلیک کرده بود نشانه رفت و آن منهدم کرد. من بیهوش شدم و چون به هوش آمدم، دیدم از هلیکوپتر بیرون افتاده؛ بین تانکهای خودی و دشمن سقوط کرده بودیم. او را صدا زدم اکبر اکبر! اما جوابی نداد.
در همان لحظه اول شهید شده بود. گلوله از پشت کتف اصابت کرده و از جلوی سینهاش خارج شده بود. با تن زخمی به راه افتادم، لحظاتی بعد هلیکوپتری برای نجات ما آمد و مرا به بیمارستان پادگان آورد.
پیکر شهید شیرودی در محوطه امامزاده حسین شهر شیرود تنکابن به خاک سپرده شد. از وی ۲ فرزند به نام عادله و ابوذر از همسر دوم که در هنگام کشته شدنش ۴ ساله و یکساله بودند و آناهیتا که فرزند ارشد اوست از همسر اول به یادگار ماندهاست.
در تیرماه ۱۳۸۹، احداث یادمان وی در منطقهٔ بازی دراز در کرمانشاه آغاز شد. بنای یادبودی نیز در شهر تنکابن برای بزرگداشت وی احداث گردیدهاست.
شهید مصطفی چمران
شهید دکتر مصطفی چمران
(۱۰ مهر ۱۳۱۱ – ۳۱ خرداد ۱۳۶۰) فیزیکدان، عضو نهضت آزادی ایران، وزیر دفاع ایران ، همراه موسی صدر در تشکیل جنبش امل (لبنان)، نماینده دوره اول مجلس شورای اسلامی، از فرماندهان در جنگ ایران و عراق و بنیانگذار ستاد جنگهای نامنظم بود.
در دانشگاه تهران،شاگرد مهدی بازرگان بود که عامل ورود او به سیاست شد. لیسانی الکترومکانیک گرفت و در آمریکا دکترای فیزیک پلاسما کسب کرد. پس از آموزش نظامی در مصر، به لبنان رفت. پس از کودتای ۲۸ مرداد در سازمان نهضت مقاومت ملی زیر نظر مهدی بازرگان، سید رضا زنجانی و سید محمود طالقانی ، فعالیت میکرد. در زمان تحصیل در امریکا به همراه ابراهیم یزدی، علی شریعتی و صادق قطبزاده، شاخه خارج از کشور نهضت آزادی ایران و انجمن اسلامی دانشجویان را تأسیس کرد. او هماهنگ کننده ارتش و نیروهای مردمی بود.
زندگی نامه و تحصیلات شهید مصطفی چمران
مصطفی چمران در سال ۱۳۱۱ ش در خیابان پانزده خرداد تهران، بازار آهنگرها، محله سرپولک به دنیا آمد.پدرش حسن چمران ساوهای از روستای چمران ساوه به تهران مهاجرت کرده بود.
تحصیلات ابتدایی را در مدرسه انتصاریه پامنار، متوسطه را در دارالفنون و البرز طی کرد. در ۱۳۳۲ با رتبه ۱۵ در رشته الکترومکانیک دانشکده فنی دانشگاه تهران پذیرفته شد. در اواخر دهه ۳۰شمسی (احتمالا ۱۳۳۸-۱۹۵۹) با بورس به دانشگاه تگزاس ای اند ام آمریکا رفت و درجه کارشناسی ارشد را در مهندسی برق کسب نمود. در ۱۹۶۳م-۱۳۴۲ش دکترای پلاسما فیزیک را از دانشگاه برکلی ایالت کالیفرنیا گرفت. گفته شده است که پایاننامه او مرجع ۲ مقاله علمی در زمینه پلاسما فیزیک شد. رسالهٔ دکتری او باریکه الکترونی در مگنترون با کاتد سرد توسط رضا امراللهی در سال ۱۳۸۸ ترجمه و توسط دانشگاه امیرکبیر منتشر شد.
او در کتاب خود بنام خودسازی گفته است که در دهه ۶۰ میلادی در آزمایشگاههای بل و آزمایشگاه پیشرانه جت ناسا بعنوان محقق استخدام شده بود. از آنجاکه او در ۱۹۶۳ فارغ التحصیل شده و در اواخر همان سال بهمراه قطب زاده و یزدی امریکا را ترک کرده است احتمالا در دوران دانشجویی دکترا کار تحقیق میکرده یا اینکه مدت کوتاهی در همین سال کار تحقیقات میکرده است. این مطلب نیاز به تحقیق بیشتر دارد.
علاوه بر زبان فارسی به عربی، ترکی، فرانسوی، انگلیسی و آلمانی مسلط بود و به هنر نیز توجه داشت.
خانواده شهید مصطفی چمران
بار اول در سال ۱۳۴۰ با یک دختر آمریکایی به نام تامس(پروانه) هیمن ازدواج کرد. و ثمره این ازدواج، یک دختر به نام روشن چمران و سه پسر به نامهای رحیم چمران ، علی چمران و جمال بودند که جمال در کودکی در استخر خانه پدر زنش غرق شد. اکنون فرزندانش در کناره غربی آمریکا زندگی میکنند. رحیم چمران یک آتشنشان است و علی چمران در یک کارخانه جعبه سازی کار میکند. پروانه پس از رفتن به لبنان به دلیل شرایط سخت به امریکا بازگشت و در سال ۱۹۷۳-۱۳۵۲ش از مصطفی جدا شد تا اینکه در سال ۲۰۰۹ درگذشت. چمران قصد نداشت دیگر با آنها ارتباط داشته باشد و معتقد بود زندگی آنها به گونهای دیگر و زندگی او به گونهای دیگر است. وقتی به ایران برگشت حتی یکی از فرزندانش نوار ضبط کرده ای فرستاد اما وی پاسخی به او نداد. اینکه پس از دهها سال هیچ مصاحبه ای با همسر و فرزندان چمران انجام نشده است قدری عجیب و در مورد شخصیت چمران شک برانگیز است.
چمران در ۱۹۷۷-۱۳۵۶ش با غاده جابر لبنانی ازدواج کرد. واسطه این ازدواج، موسی صدر و یک روحانی به نام سید غروی بودند.
عباس چمران، برادر بزرگ او آخرین رئیس دانشکده مهندسی برق دانشگاه صنعتی شریف قبل از انقلاب بود که پس از مرگ او درگذشت. و مهدی چمران برادر دیگر او سابقه ریاست شورای شهر تهران را دارد.
شهید مصطفی چمران در دفاع مقدس
با آغاز جنگ ایران و عراق به جبهه رفت و ستاد جنگهای نامنظم را بنیان نهاد. ایجاد واحد مهندسی برای ساخت جادههای نظامی و نصب پمپهای آب در کنار رود کارون و احداث یک کانال به طول حدود بیست کیلومتر و عرض یک متر در مدت یک ماه که آب کارون را به طرف تانکهای عراقی روانه ساخت، بهطوریکه آنها مجبور شدند چند کیلومتر عقبنشینی کنند و سدی بزرگ مقابل خود بسازند از اقدامات او بود.
پس از یأس عراقیها از تسخیر اهواز، برای دومین بار به سوسنگرد حمله کردند و شهر را محاصره کردند تا اینکه روز سوم توانستند به داخل شهر راه یابند. چمران ارتش و نیروهای مردمی و سپاه را سازماندهی کرد تا از جانب جاده اهواز – سوسنگرد به دشمن یورش ببرند.(ببینید: آزادسازی سوسنگرد )
شهادت مصطفی چمران
چمران در ۳۱ خرداد ۱۳۶۰ که برای سرکشی، معرفی و توجیه فرمانده جدید محور به جای «ایرج رستمی» به دهلاویه رفته بود، بر اثر اصابت ترکش خمپاره ۶۰ از ناحیه پشت سر زخمی شد؛ مورد اصابت قرار گرفتن از پشت سر، منشأ گمانه زنیهای بسیار در مورد احتمال مرگ او بر اثر آتش خودی بودهاست.پیکر بیجان او به اهواز رسید. و در همان تاریخ درگذشت آرامگاهش در بهشت زهرا قطعهٔ ۲۴ ردیف: ۷۱ شماره: ۲۵ و تاریخ دفن ۲ تیر ۱۳۶۰ است.
شهید ابراهیم همت
شهید ابراهیم همت معلم و پاسدار شهید ایرانی
که از فرماندهان سپاه پاسداران در جنگ ایران و عراق بهشمار میآمد و فرماندهی لشکر ۲۷ محمد رسولالله را برعهده داشت. وی پس از انقلاب و در سال ۱۳۶۱ مدت کوتاهی را در جبهه جنگ لبنان و اسرائیل گذراند، سپس به ایران بازگشت و در جبهههای جنگ ایران و عراق در عملیاتهایی چون؛ فتحالمبین، بیتالمقدس، رمضان و خیبر مسئولیتهایی را عهدهدار بود. او در اسفند ۱۳۶۲ در جریان عملیات خیبر شهید شد.
زندگی نامه شهید ابراهیم همت
محمد ابراهیم همت در سال ۱۳۳۴ در شهرضا زاده شد. تحصیلات خود را در همان شهر به پایان رساند و در سال ۱۳۵۲ دیپلم گرفت. در همان سال وارد دانشسرای تربیت معلم اصفهان شد و در سال ۱۳۵۴ مدرک فوق دیپلم خود را اخذ کرد. ۲ سال بعد برای گذراندن خدمت سربازی اقدام کرد. وی پس از سربازی به شهر خود بازگشت و مدتی در مدارس راهنمایی شهرضا و روستاهای اطراف به تدریس تاریخ پرداخت.
فعالیت سیاسی شهید ابراهیم همت
فعالیتهای ضد حکومت پهلوی باعث شد تا چندین نوبت از طرف سازمان امنیت و اطلاعات کشور (ساواک) به او اخطار شود. گوشه و کنار، حرفهای نیشدار او به گوش حکومت رسید و اخطار ساواک در پرونده او ثبت گردید. بخاطر فعالیتهای سیاسی اش ساواک وی را تعقیب کرده و او مدتی فراری بود. نخست به شهر فیروز آباد و بعد از چندی به یاسوج رفت. زمانی که در صدد دستگیری وی برآمدند به دوگنبدان عزیمت کرد و سپس به اهواز رفت و در آن جا سکنی گزید. با بالا گرفتن انقلاب ۱۳۵۷ به شهرضا بازگشت و سازماندهی تظاهرات مردمی را بر عهده گرفت. در پایان یکی از راهپیماییها، قطعنامه آن را قرائت کرد و شایع شد که حکم اعدامش را صادر کردهاند و همین مسئله، او را تا روز پیروزی انقلاب در مخفیگاهها نگه داشت.
شهید ابراهیم همت پس از انقلاب
شهید ابراهیم همت پس از وقوع انقلاب در ایجاد نظم و دفاع از شهر و راهاندازی کمیته انقلاب اسلامی شهرستان شهرضا نقش داشت. او از جمله کسانی بود که سپاه شهرضا را با کمک دو تن از برادران خود و سه تن دیگر از دوستانش تشکیل داد. اواخر سال ۱۳۵۸ به خرمشهر و سپس به بندر چابهار و کنارک (در استان سیستان و بلوچستان) عزیمت کرد و به فعالیتهای عقیدتی پرداخت. همت در خرداد سال ۱۳۵۹ به منطقه کردستان اعزام گردید.
شهید ابراهیم همت در دفاع مقدس
با آغاز جنگ، شهید ابراهیم همت و احمد متوسلیان، به دستور محسن رضایی؛ فرمانده وقت سپاه پاسداران، مأموریت یافتند ضمن اعزام به جبهه جنوب، تیپ محمد رسولالله را تشکیل دهند. نخستین بار در عملیات فتحالمبین، مسئولیت قسمتی از عملیات به عهده همت گذاشته شد. وی در موفقیت عملیات در منطقه کوهستانی «شاوریه» نقش مهمی داشت. او در عملیات بیتالمقدس در سمت معاونت تیپ ۲۷ محمدرسولالله فعالیت و تلاش قابل توجهی را در شکستن محاصره جاده شلمچه به خرمشهر انجام داد و یگان تحت امر او سهم بسزایی را در فتح خرمشهر برعهده داشتند.
در سال ۱۳۶۱ با آغاز جنگ در جنوب لبنان، به منظور حمایت از حزبالله لبنان، راهی این کشور شد و پس از دو ماه به ایران بازگشت. با شروع عملیات رمضان، در تاریخ ۲۳ تیر ۱۳۶۱ در منطقه شرق بصره، فرماندهی تیپ ۲۷ محمد رسولالله را به عهده گرفت و بعدها با ارتقاء این یگان به لشکر، در سمت فرماندهی آن لشکر نیز انجام وظیفه کرد. در عملیات مسلم بن عقیل و عملیات محرم در سمت فرمانده قرارگاه ظفر، ایفای نقش کرد. در عملیات والفجر مقدماتی، مسؤولیت سپاه یازدهم قدر را که شامل: لشکر ۲۷ حضرت رسولالله، لشکر ۳۱ عاشورا، لشکر ۵ نصر و تیپ ۱۰ سیدالشهدا بود، به عهده گرفت. سرعت عمل لشکر ۲۷ تحت فرماندهی او، در عملیات والفجر ۴ قابل توجه بود. وی در تصرف ارتفاعات کانی مانگا، نقش داشت.
شهید مهدی باکری
شهید مهدی باکری پاسدار شهید ایرانی
از فرماندهان سپاه پاسداران در خلال جنگ ایران و عراق محسوب میشد و فرماندهی لشکر ۳۱ عاشورا را برعهده داشت.
مهدی باکری در عملیاتهای فتحالمبین، بیتالمقدس، رمضان، مسلم بن عقیل، والفجر مقدماتی، والفجر ۱، ۲، ۳ و ۴، همچنین عملیات خیبر حضوری فعال داشت. وی در خلال اجرای عملیات بدر در روستای حریبه بر اثر اصابت گلوله مستقیم نیروهای عراقی شهید شد. سپس گروهی داوطلب برای بازگرداندن پیکر وی اقدام کردند که در حال بازگشت، قایق آنها مورد اصابت موشک آر.پی. جی قرار گرفت و پیکر تمام آنها در اروندرود مفقود شد.
شهید مهدی باکری در ۳۰ فروردین ۱۳۳۳ در میاندوآب و در خانوادهای مذهبی زاده شد.
در کودکی مادرش را از دست داد. برادر بزرگتر او، علی باکری بود. وی پس از اخذ مدرک دیپلم متوسطه، وارد دانشگاه تبریز شد و در رشته مهندسی مکانیک شروع به تحصیل کرد. در دوران دانشجویی، فعالیت سیاسی را آغاز کرد و در این دوره با افرادی چون سید یحیی رحیمصفوی و حسین علایی آشنا شد، که این تشکلهای دانشجویی نقش مهمی در برپایی تظاهرات شهر تبریز در ۱۵ خرداد ۱۳۵۴ و ۱۳۵۵ داشتند. همان زمان وی توسط ساواک شناسایی شد و بارها برای بازجویی و تحت نظر آزاد شد. در حین تحصیل خبر مرگ برادرش، علی باکری را به وی دادند، که توسط رژیم پهلوی اعدام شده بود.
با وقوع انقلاب مهدی باکری نقش فعالی در سازماندهی بخشی از نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی داشت. وی برای مدتی نیز شهردار ارومیه بود و دوره کوتاهی نیز دادستان دادگاه انقلاب ارومیه بود. او همزمان با فعالیت در سپاه، مسئولیت شهرداری ارومیه را نیز برعهده داشت. باکری اندکی پس از آغاز جنگ ایران و عراق ازدواج کرد و یک روز پس از ازدواج نیز عازم جبهههای جنوب شد.
شهید مهدی باکری در جنگ ایران و عراق
مهدی باکری در مدت کوتاهی مدارج ترقی را در سپاه پاسداران طی کرد. در عملیات فتح المبین با عنوان معاون تیپ نجف اشرف حضور داشت، که در همان عملیات از ناحیه چشم مجروح شد. پس از بهبود به جبهه بازگشت و در عملیاتهایی چون عملیات بیتالمقدس، رمضان، مسلم بن عقیل، والفجر مقدماتی، والفجر ۱ تا ۴ و عملیات خیبر در سمتهای مختلف فرماندهی شرکت کرد. در مجموعه عملیاتهای والفجر با عنوان فرمانده لشکر عاشورا فعالیت میکرد.
در خلال انجام عملیات خیبر، به مهدی باکری خبر داده شد، که برادرش حمید باکری در صحنه نبرد کشته شدهاست و میخواهند برای بازگرداندن پیکر او گروهی را اعزام نمایند، اما وی ممانعت میکند و از پشت بیسیم این جمله را به زبان میآورد:
«همهٔ آنها برادرای من هستند اگر تونستید همه را برگردونید حمید را هم بیاورید.»
مفقودالاثر شدن
در حین انجام عملیات بدر و درحالیکه نیروهای عراقی با محاصره کامل لشکر سربازان تحت امر مهدی باکری در جزیره مجنون در حال زدن تیر خلاص به سربازان مجروح باقیمانده بودند، احمد کاظمی و محمود دولتی با بیسیم از وی میخواهند که با عبور از دجله و پیمودن فاصله ۷۰۰ متر و رسیدن به فضای میان خط اول و خط دوم حمله، جان خود را نجات دهد، ولی این درخواستها با پاسخ منفی باکری همراه بود، تا آنکه بر اثر اصابت تیر مستقیم نیروهای عراقی کشته شد.
سپس گروهی برای بازگرداندن پیکر باکری اقدام کردند، اما هنگام انتقال پیکر وی، قایق آنها هدف اصابت شلیک مستقیم آر پی جی نیروهای عراقی قرار گرفت و در اروندرود غرق شد. پیکر وی و سایر سربازانش هیچگاه یافت نشد.